اس ام اس
 
درباره وبلاگ


ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم (رهبر انقلاب : جوانان ، افسران جنگ نرم هستند) اميد است بتوانيم از درجه افسري جوان كه از فرماندهي كل قوا دريافت كرديم ، بخوبي محافظت كنيم البته اگر خدا بخواهد ان شاء الله يا علي



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1

پخش زنده حرم سوره قرآن ساعت فلش مذهبی
دعای فرج
وبلاگ به يادتو
یوسف دلها/یوسف زهرا /گل نرگس اللهم عجل لولیک الفرج

کمک، کمک!

شخصی به چاه افتاده بود و مرتب صدا می زد: کمک... کمک

فرد ساده لوحی از آن جا رد می شد، صدایش را شنید و جلو رفت. وقتی فهمید آن شخص چه می گوید سکه ای برای او به داخل چاه انداخت و گفت: مرد حسابی! اون پایین هم جای کمک خواستن است که تو رفتی؟!!

آتش سوزی

روزی خانه شخصی آتش گرفته بود. همسایه ها آتش را خاموش کردند و او را به بیمارستان بردند. دکتر بعد از معاینه به همراهیانش گفت: حالا این که این بیچاره بدجوری سوخته درست اما چرا تمام استخوان هایش شکسته؟

همراهان گفتند: آتش گرفته بود، ما هم با بیل خاموشش کردیم!!

باهوش

شخصی ماشینش را از سمت پلاک می شست فردی از آن جا رد شد و به او گفت: چرا شستن را از پلاک شروع کردی؟

مرد گفت: دفعه قبل از سقف شروع به شستن کردم وقتی به پلاک رسیدم دیدم ماشین خودم نیست.

سوال و جواب

معلمی در کلاس درس برای شاگردان توضیح می داد که اجسام بر اثر حرارت منبسط شده و طولشان زیاد می شود و بر اثر سرما منقبض شده و طولشان کم می شود.

سپس رو به دانش آموز کرد و گفت: حالا شما مثالی بزنید. دانش آموز در پاسخ گفت: آقا اجازه! به عنوان مثال در تابستان بر اثر گرما روزها طولانی تر و در زمستان بر اثر سرما روزها کوتاه تر می شود!

خواسته دست یافتنی

مزید (نام شخص) در اوج تهیدستی سخت بیمار شد. یکی از یارانش به عیادتش آمد و تکرار می کرد که باید پرهیز کند.

مزید گفت: مرا توانایی دسترسی به خواسته هایم نیست تا لازم باشد پرهیز کنم. کمی بعد که وی برمی خاست پرسید: چیزی نمی خواهی؟ مزید گفت: بلی، این که دیگر به عیادتم نیایی.

سر را همراه ببرد

شخصی به دیدن رفیق خود رفت. قبل از رسیدن به خانه دید سرش از روزنه نمایان است.

همین که رسید و در زد، خادم گفت: از صبح بیرون رفته و هنوز برنگشته است.

آن شخص گفت: از قول من به او بگویید دفعه دیگر که بیرون می رود فراموش نکند سرش را از روزنه همراه ببرد!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: